آقای خاتمی، کدام امام و کدام انقلاب؟!

آقای خاتمی، کدام امام و کدام انقلاب؟!

...بعدها رئیس جمهور شدید و ردای وزارت ارشاد اسلامی را بر تن «عطاءالله مهاجرانی» پوشاندید تا مطبوعات، علنا مغرب زمین را بهشت برین بخوانند و به عقاید امام(ره) و ائمه(س) و اسلام بتازند. نزدیک‌ترین افراد به شما دورترین مردم از امام(ره) و انقلابند.
( یاسر جبرائیلی)

 آقای «محمد خاتمی» رئیس دولت اصلاحات اخیرا طی نشستی در بنیاد «باران» سخنان قابل تأمل و تدبری ایراد کرده‌اند که شاید سوای همه اهانت‌هایشان به مردم و نظام، این جملاتشان بیش از پیش نیاز به موشکافی داشته باشد که؛ اول، مخالفان خود و افشاگران فتنه را متهم به نشان دادن «چهره ناپسندی از امام و انقلاب» کرده‌اند و دوم آنکه گفته‌اند باید «خردمندان خیرخواه» به جای «متوهمان خشونت گرا» میدان‌دار شوند.

برای نسل سوم انقلاب و جوانانی که در آن کانون «باران»ی گرد خاتمی جمع آمده بودند تا به سخنان وی گوش فرا دهند، شاید این ادعاهای امام‌خواهی و انقلاب‌دوستی برایشان شیرین باشد و هست و همین‌ها نشانه‌اند که انقلاب، چه زیبا جوانانی تربیت کرده که سیاستمداران برای جذب آنان، متوسل به آرمان‌های امام(ره) و ارزش‌های اسلام می‌شوند. اما در حق این جوانان معصوم نسل سومی، ظلم عظیمی رفته است و آن اینکه «تاریخ برایشان روایت نشده» و به همین علت است که شوق امام(ره) آنان را پای هر مدعی می‌نشاند بدون آنکه نسبتش، نسبت اندیشه و کردارش با راه و کلام امام(ره) بر آنان هویدا باشد.
باید تاریخ را روایت کرد تا پرتو نور حقیقت بر روی مدعیان بتابد و این جوانان بینند آنچه از آنان پنهان می شود.
کاش «سید محمد خاتمی» به جای این ادعاها، خاطرات و کردار دور و نزدیک خود را برای مخاطبان روایت می‌کرد. کاش ابراز وفاداری ظاهری به امام(ره) و ایده‌هایش، و دست دادن و میدان دادن توامان به دشمنانش و در یک کلام «نفاق عقیدتی» خود سخن می‌گفت. اگرچه این بعد از شخصیت خاتمی داستان‌ها دارد و بیان همه آنچه باید گفت، از حوصله این خلاصه خارج است، اما جوانان باید بدانند...
نسل سومی‌های انقلاب باید بدانند که خاتمی در دهه 60، وقتی امام (ره) حکم اعدام سلمان رشدی را صادر کردند، نطقی آتشین در حمایت از آن ایراد کرد؛ اما دیری نپائید که در دوره وزارتش بر فرهنگ و ارشاد اسلامی، به کتب حامیان همان رشدی مجوز نشر داد و باز، زمان زیادی از صدور حکم امام(ره) نمی‌گذشت که برای خوشامد دوستان غربی خود، صریحا حکم امام(ره) را دارای ماهیت فقهی خواند و مسئله سلمان رشدی را کاملا پایان یافته اعلام کرد.
خاتمی همان است که وقتی خبرنگار «تایم» با اشاره به ادبیات امام(ره)، از او پرسید «نظرتان درباره کشوری که شیطان بزرگ خوانده شده چیست؟» پاسخش داد که «من هرگز نمی‌گویم شیطان بزرگ». آیا این همان شخصیت است که دم از امام(ره) می‌زند؟!
جناب آقای خاتمی! به جوانان بگوئید که به جز فتوای امام(ره) درباره سلمان رشدی یا شیطان بزرگ خواندن آمریکا، از نظر شما کدامین اندیشه‌های دیگر امام(ره) باید پایان یافته اعلام شود؟ ولایت فقیه؟ ضرورت حذف رژیم صهیونیستی از نقشه جغرافیایی؟ البته که سکوت خواهید کرد؛ اما تاریخ می‌گوید به این دو اندیشه نیز رحم نکرده‌اید! جنابعالی در همان مصاحبه با «تایم» از سیاست آمریکا برای تشکیل دو دولت اسرائیل و فلسطین نیز حمایت کردید و موجودیت رژیم صهیونیستی را به رسمیت شناختید.
آن جناب زمانی در سال 1383 جزوه‌ای منتشر کردید و در آن «مشروعیت» همه قدرت‌ها را مستقیم و غیر مستقیم برآمده از «مردم» خواندید و در همین جزوه بود که بر حرکت در خلاف جهت اندیشه‌های امام(ره) و پیگیری سیاست‌های سکولاریستی از سوی خود اعتراف کردید: «متاسفانه حتی مفاهیم غربی هم، وقتی به یک فضای استبداد زده پا می‌نهند، تحریف هم می‌شوند و این که در این مسیر سکولاریسم نیز مبدل به دین ستیزی می‌شود، از این قاعده برکنار نیست».
مگر فراموش کرده اید که نظام ما نظامی دینی و ولایی است؟ مگر یادتان رفته که امام(ره) ولایت فقیه را ولایت رسول الله(ص) می‌دانستند؟ آیا مشروعیت رسول الله برآمده از خدای تبارک و تعالی بود یا مردم؟ مردم ولایت ایشان را پذیرفتند و رستگار شدند و روشن بود که اگر نمی‌پذیرفتند، چنانکه اقوام روسیاه تاریخ نپذیرفتند، چه کسی متضرر می‌شد. جناب خاتمی! سکولاریسم در ذات خود دین ستیز است چراکه دین را بدون حکومت مجال جاری شدن نیست و شما و یاران اصلاح طلبتان، سکولاریسم را وارد ایران عزیز کردید و اما مردم، نه که آن را تحریف کنند، بلکه پلشتی‌های آن را شناختند و سکولارها را پس زدند.
آقای خاتمی! زمانی که امام(ره) حکم مسئولیت شما برای کیهان را می‌نوشتند، چه خوب شناخته بودند شما را وقتی تنها تذکرشان این شد که «متوجه هستید که مطبوعات باید همیشه در خدمت اسلام عزیز و مردم و کشور باشند و آزادی‌ها در حدود قوانین مقدس اسلام و قانون اساسی به بهترین وجه تامین شود» . اما شما چه کردید؟ در همان دوران حضورتان در کیهان بود که از این روزنامه، شعار «تصفیه روحانیت» بلند شد. در همان دوران بود که کیهان، تریبونی شد برای ضد انقلاب‌هایی چون «حاج سید جوادی»، «پیمان» و «بنی صدر» تا درباره آزادی، دین و سیاست و مکتب، «ساز مکاتب غربی» بنوازند و البته که بعدها مشخص شد خود نیز بر همین باور بوده‌اید: «اینکه می‌گویند ابتدا باید خرد غربی را پذیرفت تا توسعه بیاید سخن بیراهی نیست و این سخن را کامل کنم که علاوه بر خرد و بینش غرب باید منش غربی متناسب با این بینش را نیز پذیرفت»؛ و دروغ بود ادعاهایتان زمانی که برای ابراز وفاداری به امام(ره) مقاله‌های آتشین می‌نوشتید که «ما در این مدت دراز [پس از مشروطه] دموکراسی را جستجو می‌کردیم بی آنکه این جستجو ریشه در تاریخ و فرهنگمان داشته باشد و دیدیم که به کجا رسیدیم...کوشیدیم که غربی بیاندیشیم و چون این فکر از آن خود ما نبود، زندگی ناشی از آن نیز با ما بیگانه بود و دیدیم که از متن دموکراسی مان رضاخان درآمد». بماند که بعدها رئیس جمهور شدید و ردای وزارت ارشاد اسلامی را بر تن «عطاءالله مهاجرانی» پوشاندید تا مطبوعات، علنا مغرب زمین را بهشت برین بخوانند و به عقاید امام(ره) و ائمه(س) و اسلام بتازند.
دورانی که وزیر ارشاد بودید یادتان هست؟ به یاد دارید که به یک هنرپیشه زن ترک مشهور به فساد، جایزه سیمرغ بلورین دادید و مخالفان و منتقدان این حرکت را «مرتجع» و «کم دان» و «کم توان» خواندید؟ قطعا فراموش نکرده‌اید که کتاب‌هایی در این دوره منتشر شد که جز تطهیر غرب، ترویج لاابالی‌گری جنسی و ابتذال فکری هدفی نداشتند. یقین داریم که آن توصیف نشریه ضدانقلابی «جنگ» چاپ لس آنجلس از فضای حاکم بر کشور در دوره مسئولیتتان را خوانده‌اید: «در ایران مجلاتی منتشر می‌شوند بسیار پرمحتوا که دست به مبارزه و مقاومت فرهنگی زده‌اند. حرف‌هایی می‌نویسند که ما در این سوی اقیانوس جرئتش را نداریم». شاید اصلا به همین خاطر بود که وقتی تحمل انتقادهای دلسوزان و مومنان به راه امام(ره) را نداشتید و از وزارت ارشاد استعفا دادید، ناله شیطان بلند شد. بی‌بی‌سی از آنچه «اصلاح در درون رژیم جمهوری اسلامی در مسائل فرهنگی» خواند، ناامید شد، هفته‌نامه آبزرور منتقدانتان را «تندروها» می‌خواند که به نظرات «لیبرالی» شما حمله می‌کردند، و رادیو اسرائیل استعفای شما را اینگونه توصیف کرد: «وزیر پیشین فرهنگ و ارشاد اسلامی در استعفانامه خود هشدارهای تندی نسبت به خطر تحجر و واپس‌گرایی و خشک مقدس بودن برای آینده فرهنگ و هنر ایران داده است».
از کدام چهره و سیره امام(ره) و انقلاب سخن می‌گوئید؟ چهره‌ای که شما در کوچه‌های تنگ شهر اودین ایتالیا به نمایش گذاشتید؟ چه کسی خردمند و خیر خواه است و چه کسی خشونت‌گرا؟ اگر خرمندی آن ظلمی است که شما در حق امام(ره) و انقلاب روا داشته‌اید و «خشونت گرا» یادآور همان «متحجر»ی است که پیشتر مدافعان از اسلام و انقلاب را به آن ملقب کرده‌اید، شما بر همان راه «خردمندی» باشید و از دریچه همان نگاه، اجازه بفرمائید مردم «مرتجع» باشند. خدا بر درجات امام بزرگوارمان بیفزاید که می‌فرمود «اگر این ارتجاع است، پس خدا هم مرتجع است».
جناب آقای خاتمی! یقین بدانید که آرزوی تمامی دوستاران واقعی شما آن است که به خط اصیل امام(ره) و انقلاب بازگردید و به سیل خروشان این ملت بپیوندید. به برخی از اطرافیانتان نگاه کنید! نزدیک‌ترین افراد به شما دورترین مردم از امام(ره) و انقلابند. در سخنان اخیر خود از «جذب حداکثری» گفته‌اید؛ راه روشن است، بیائید و به «اصول» بازگردید تا معنای جذب حداکثری را دریابید.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد